پایگاه خبری مشاورنیوز

معرفی کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید: هفت راه برای تغییر مسیر زندگی و کنترل آن

می‌خواهید موفق شوید؟ شاید بهتر است تسلیم شوید. کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید نوشته‌ی بایرون موریسون با نگاهی متفاوت به موفقیت و احساس رضایت از زندگی، مسیر واقعی رسیدن به خوشبختی را ترسیم کرده و از «رها کردن» به‌عنوان کلید اصلی موفقیت یاد می‌کند. در این کتاب با شیوه‌های کنترل ذهن، موانع موجود در مسیر موفقیت و راه‌های مقابله با آن‌ها آشنا می‌شویم.

درباره‌ی کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید

در دست گرفتن افکار منفی و تلاش برای تغییر آن‌ها، گاهی تنها با تسلیم شدن اتفاق می‌افتد. برعکس اکثر کتاب‌های خودیاری و روان‌شناسی که در پی القای نگرش مثبت و دیکته کردن نسخه‌های یکسان به افراد هستند، کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید (Maybe You Should Give Up) نوشته‌ی بایرون موریسون (Byron Morrison) بر قدرت شگفت‌انگیز رها کردن و تسلیم شدن تأکید دارد. موریسون که تألیف آثاری موفق در حوزه‌ی کنترل ذهن و تغییر سبک زندگی را در کارنامه‌ی خود دارد، با شرح تجربیات شخصی و به کارگیری مفاهیم تخصصی حوزه‌ی روان‌شناسی، به ارائه‌ی راه‌های مؤثر تغییر نگرش پرداخته و از تسلیم شدن در برابر شرایط فعلی، به‌عنوان نقطه‌ی شروع مسیر خوشبختی یاد کرده است.

باورهای مخربی که معمولاً کنترل چندانی بر آن‌ها نداریم، مانند تخته‌سنگ‌هایی بر دوشمان سنگینی کرده و در تمام موقعیت‌های زندگی، عملکرد ما را تحت‌تأثیر خود قرار می‌دهند. تلاش برای حذف یک‌باره‌ی این تخته‌سنگ‌ها، همان اشتباهی است که غالب افراد در مواجهه با بن‌بست‌های زندگی، مرتکب می‌شوند. کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید با این موضوع شروع می‌کند که دو باور کلی به‌مثابه تخته‌سنگی عظیم بر سر راه ما قرار دارند که از قضا ذهنمان به‌عنوان مکانیسمی دفاعی، در شرایط استرس‌زا به آن‌ها پناه می‌برد: این باور که نمی‌توانید زندگی خود را به اندازه‌ی کافی کنترل کنید تا آن را تغییر دهید و این باور که تغییر زندگی خیلی ترسناک است. این کتاب راه رهایی از این دو فکر را پیش رویمان گذاشته و از این طریق ما را به تغییر دعوت می‌کند.

بایرون موریسون با تأکید بر این گزاره که: «زندگی برای ما اتفاق نمی‌افتد بلکه ما تماماً کنترل آن را در دست داریم» به شرح مفاهیم علت و معلول پرداخته و تفاوت میان «پاسخ و واکنش» به شرایط گوناگون را برشمرده است. درواقع کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید در پی آن نیست که به ما القا کند کنترل همه چیز همواره در دست ما است؛ بلکه در تلاش است تا با ارائه‌ی روش‌های کاربردی، «درست پاسخ دادن» به شرایط گوناگون را به ما بیاموزد. سپس در ادامه ما را با سه مانع بزرگ دیگر که در مسیر تغییر وجود دارند آشنا می‌کند: تفکر کوتاه‌مدت، تمرکز بیش از حد بر آینده و مقایسه‌ی خود با دیگران. در این کتاب می‌آموزیم با این افکار مبارزه کرده و در عین حال که تسلیم می‌شویم، به موفقیت برسیم.

در ادامه‌ی این مسیر پرپیچ‌و‌خم، همچنان سنگ‌ریزه‌هایی وجود دارند که اگر به آن‌ها توجه نکنیم، ممکن است تمام زحماتمان تا اینجای کار را به باد بدهند؛ از جمله سخت‌گیری‌های بیش از حد نسبت به خود و به تعویق انداختن شادی خود. نویسنده در کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید به تفصیل به این موانع پرداخته و با بررسی موشکافانه‌ی علل و آثار هرکدام، راه مقابله با آن‌ها را در اختیارمان گذاشته است. اگر در پی تغییر جدی زندگی خود هستید و به‌دنبال مسیری واقع‌گرایانه با نتایج بادوام می‌گردید، مطالعه‌ی این کتاب کمک بسیاری به شما خواهد کرد.

این کتاب توسط فرناز ولی‌زاده ترجمه شده و به همت انتشارات اندیشه آگاه در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی اثر پیش رو به افرادی که در پی تغییر خود و احساس رضایت از زندگی هستند، توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب گاهی بهتر است تسلیم شوید: هفت راه برای تغییر مسیر زندگی و کنترل آن می‌خوانیم

وقتی صحبت از موفقیت و آنچه در زندگی به دست می‌آورید به میان می‌آید، به‌راحتی اجازه می‌دهید که جاه‌طلبی‌هایتان با دیدگاهی که از خود دارید درهم‌آمیخته شوند. من همیشه این را در مراجعانم می‌بینم. وقتی کسب‌وکارشان بد پیش می‌رود آن را بازتابی از خودشان می‌دانند، مثل اینکه شکست خورده‌اند یا به‌اندازه کافی خوب نیستند. بااین‌حال، وقتی همه‌چیز خوب پیش می‌رود انتظار آن را داشته و نتایج خوب را نادیده می‌گیرند انگار که چندان مهم هم نیست. یا بدتر از آن، تمرکز خود را روی اشتباهات یا کارهایی که می‌توانستند بهتر، سریع‌تر یا روان‌تر انجام دهند معطوف می‌کنند. این طرز تفکر فقط محدود به شغل یا کسب‌وکار شما نیست بلکه در مورد نحوه نگرش شما به خود در هر زمینه‌ای از زندگی‌تان نیز صدق می‌کند.

نکته این است: نتایجی که به دست می‌آورید نشانگر شخصیت شما نیست. این بدان معنا نیست که پیشرفت یا موفقیت شما مهم نیست؛ اما در پایان، هیچ‌کدام از این‌ها ربطی به ارزش شما به‌عنوان یک شخص ندارد. دیدن دستاوردهایتان به‌عنوان چیزی که شما را تعریف می‌کند هرگز منجر به یک زندگی شاد و رضایت‌بخش نخواهد شد. اتفاقاً برعکس، دقیقاً به نتایجی معکوس منجر خواهد شد به‌خصوص که همیشه می‌توانید بهتر عمل کنید و همیشه اهداف بالاتری برای رسیدن وجود خواهد داشت. می‌دانم که جدا دیدن خودتان از نتایج کارهایتان سخت است. جدا کردن خود از دستاوردهایتان می‌تواند دشوار باشد، به‌خصوص زمانی که این دستاوردها با هویتی که برای خود پرورش داده‌اید مثل کارآفرین، مدیرعامل، والد، همسر، ورزشکار و غیره گره خورده باشد؛ اما اگر می‌خواهید شاد باشید باید این کار را انجام دهید. خودآگاهی را در سطحی عمیق‌تر توسعه دهید تا بفهمید و تعریف کنید که واقعاً چه کسی هستید. مهم است که ارزش‌های خود را بدانید، بدانید که برای چه‌چیزی تلاش می‌کنید، به چه‌چیزی اعتقاد دارید، چگونه با دیگران رفتار می‌کنید و چه‌چیزی برای شما در زندگی مهم است. این‌ها چیزهایی هستند که شما را تعریف می‌کنند، نه تعدادی جام‌ و جایزه یا جملات تیک‌خورده برای نشان دادن دستاوردهایتان.

فهرست مطالب کتاب

درباره نویسنده
یادداشت نویسنده
مقدمه
بخش اول: تخته‌سنگ‌ها
فصل 1: شاید می‌بایست از واکنش نشان دادن به دنیای اطراف دست بکشید
فصل 2: بهتر است اجازه ندهید ترس شما را کنترل کند
بخش دوم: سنگ‌ها
فصل 3: شاید می‌بایست از تفکر کوتاه‌مدت دست بکشید
فصل 4: گاهی بهتر است از تمرکز بیش از حد بر آینده دست بکشید
فصل 5: شاید می‌بایست از مقایسه خود با دیگران دست بکشید
بخش سوم: سنگ‌ریزه‌ها
فصل 6: شاید می‌بایست از سخت‌گیری به خودتان دست بردارید
فصل 7: شاید می‌بایست از به تعویق انداختن شادی خود دست بکشید